غم
شب های غم
و عادت شدن ِ گریه های آروم ِ قبل از خواب
مرثیه ای برای سرودن، و آدمی مستاصل
ناتوان از حفظ ظاهر حتی
شب های قصه های تکراری...
از زخم های کهنه
شب های سرما
شب های تب
شب های خالی
شب های مرگ
ساییدگی های روی دیوار ِ سخت...
نشان ِ آخرین تلاشهای تن ِ خسته ام...
در جستجوی دریچه ای برای برونرفت از هرچیزی که در من هست...
و هر چیزی که من در اون هستم
دریچه ای شاید به آسایش