غم
شب های غم
و عادت شدن ِ گریه های آروم ِ قبل از خواب
مرثیه ای برای سرودن، و آدمی مستاصل
ناتوان از حفظ ظاهر حتی
شب های قصه های تکراری...
از زخم های کهنه
شب های سرما
شب های تب
شب های خالی
شب های مرگ
ساییدگی های روی دیوار ِ سخت...
نشان ِ آخرین تلاشهای تن ِ خسته ام...
در جستجوی دریچه ای برای برونرفت از هرچیزی که در من هست...
و هر چیزی که من در اون هستم
دریچه ای شاید به آسایش
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
Impressive
I think you're a good writer but you make me frightened exactly like your idol in writing .Am I right? sadegh hedayat?
Any way don’t burn your papers
ارسال یک نظر